to vibrate, to move, to shake, to wiggle, to wigwag, to toss, to rock, to twitch, to flit, to whisk, to flicker, to pop, to fling, to wag, to quake, to pitch
to vibrate
to move
to shake
to wiggle
to wigwag
to toss
to rock
to twitch
to flit
to whisk
to flicker
to pop
to fling
to wag
to quake
to pitch
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
زمین بازی با صدای بازی کودکان جنبوجوش دارد.
The playground vibrates with the sounds of children playing.
جمعیت در طول کنسرت با انرژی جنبوجوش دارند.
The crowd shakes with energy during the concert.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جنبوجوش داشتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جنبوجوش داشتن